مشکل این است که ما معمولاً بیش از حد به دنبال جمع آوری منابع مختلف هستیم و توانایی خود را برای استفاده از این منابع از یاد می بریم. اسکات سوننشاین در کتاب مرزها را بشکن، نشان می دهد از منابع اندکی که دارید، بیشتر از حد تصورتان می توانید استفاده کنید و بر این باور است که این موضوع فقط فلسفه ای برای کار و زندگی بهینه نیست؛ این موضوع هم یک ذهنیت است و هم مجموعه ای از مهارت ها.
کسی که چنین ذهنیتی دارد بیشتر مایل است آنچه دارد را قدر بداند و از آن بهترین استفاده را بکند، به جای اینکه مدام به دنبال پیدا کردن و بدست آوردن منابع جدید باشد. پژوهش های عملی هم در سطح زندگی شخصی و هم در سطح سازمان ها، نشان می دهند که استفاده از منابع موجود به شکل های جدید و غیر متعارف مزایای زیادی دارد. بر خلاف آنچه بیشتر مردم تصور می کنند (که به خاطر وجود محدودیت ها و برای جبران آنها به دنبال کسب منابع جدید هستند)، سوننشاین معتقد است وجود محدودیت ها به ما انگیزه می دهد تا خلاق تر شویم و راه های جدیدی را برای استفاده از آنچه داریم، پیدا و مشکلات را از راه های خلاقانه تری حل کنیم.
مهندسی یا هنر دستی؟
در رویکرد مهندسی، شخص به دنبال ابزار خاصی می گردد اما در دیدگاه هنری دستی، تمرکز بر این است که از ابزارهای موجود استفاده موثرتری کند. همچنین محدودیت های امکانات موجود را بررسی و آزمایش کند.
سوننشاین از انسان شناس فرانسوی – کلود لوی استراوس – نقل قول کرده است و می گوید: «مهندسان همیشه به دنبال ابزار ایده آل برای کارشان هستند. در صورتی که افرادی که کار و هنر دستی انجام می دهند، تلاش می کنند از آنچه دارند بهترین استفاده را بکنند. مهندسان جعبه ابزاری با آخرین و بروزترین ابزارهای کارشان دارند، در صورتی که کسانی که در کار هنری و صنایع دستی هستند، سعی شان بر این است که مشکلات را با هر آنچه دم دست شان است، حل کنند.»
یکی از مزایای عمده رویکرد هنر دستی این است که این سبک کار به ما آرامش بیشتری می دهد و می آموزد که از آنچه داریم، بیشترین بهره را ببریم. حالا مسئله این است که بهتر است برای حداقل بخشی از مشکلات و موضوعات زندگی مان، دیدگاه هنر دستی را انتخاب کنیم.
خطرات برنامه ریزی
برنامه ریزی مفید است. اما فقط هنگامی که آینده قابل پیش بینی باشد. در صورتی که گاهی برنامه ریزی می تواند ما را به بیراهه بکشاند. اگر به جای برنامه ریزی زیاد، تمرکز خود را روی عمل کردن بگذاریم و محیط اطراف خود را به دقت مشاهده کنیم، این مهارت را بدست می آوریم که با آنچه دور و برمان موجود است، بدون برنامه قبلی و به صورت فی البداهه، مشکلات خود را حل کنیم.
سوننشاین درباره مزایای برنامه ریزی و همچنین برخی از مضرات آن صحبت می کند؛ بخصوص درباره تمایل ما برای تکیه بر فرضیه هایی که چندان هم قطعیت ندارند و اینکه طوری به آنها استناد می کنیم که انگار واقعی هستند. او ما را تشویق می کند تا بیشتر روی واقعیت های حال حاضر تمرکز کنیم و بر اساس آنها دست به اقدام بزنیم، سپس اطلاعات واقعی را درباره عملکردمان جمع آوری کنیم و وقت و انرژی خود را بیهوده صرف پیش بینی و تصور آینده نکنیم. نویسنده همچنین تفاوت دو حالت ذهنی را توضیح می دهد. او افرادی را که بیشتر در وضعیت برنامه ریزی (ارزیابی) هستند با افرادی مقایسه می کند که در وضعیت عمل گرایی و اقدام به سر می برند.
در وضعیت اقدام، شخص بیشتر به دنبال کسب نتیجه است، در حالی که در وضعیت برنامه ریزی دغدغه اصلی فرد گرفتن نتیجه درست است. ماندن بیش از حد در وضعیت برنامه ریزی می تواند اقدام و عمل گرایی را تضعیف کند و ما به جای اینکه روی برنامه بی نقص تمرکز کنیم، باید به دنبال برنامه ای باشیم که کافی باشد و اجازه دهد که کار ما انجام شود. پژوهش ها نشان می دهد که می توانیم با سوالاتی بسیار ساده وضعیت ذهنی خود را تغییر دهیم.
کاری را نام ببرید که باید انجامش دهید و بگویید چقدر احتمال دارد که فردا آن را انجام دهید. سپس نمونه هایی را بنویسید از زمانی که:
- خودتان را با دیگران مقایسه کردید.
- به خصوصیات منفی و مثبت خود فکر کردید.
- از کار خودتان یا دیگران انتقاد کردید.
وقتی این جواب ها را نوشتید، احساس خود را جمع بندی کنید: مثبت – منفی یا خنثی؟ احتمال انجام آن کار بیشتر یا کمتر؟
حالا درباره زمانی بنویسید که:
- قاطعانه دست به عمل زدید.
- یک پروژه را تمام کردید و با فاصله کمی از آن پروژه بعدی را شروع کردید.
- تصمیم به انجام کاری گرفتید و برای شروع آن لحظه شماری کردید.
احساس خود را بطور خلاصه بنویسید: مثبت – منفی یا خنثی؟ آیا احتمال اینکه دست به عمل بزنید بیشتر شد یا کمتر؟
در حالت ایده آل اینطور است که بعد از پرسیدن دسته دوم سوالات، احتمال انجام کار برای شما بالاتر می شود. اگر اهل اهمال کاری یا کمال گرایی هستید، تا چند هفته مرتب از خودتان دسته دوم سوالات را بپرسید و جواب آنها را جایی مقابل چشمتان نگه دارید، سپس یک اقدام کوچک به سمت هدف مورد نظر خود انجام دهید؛ چه برای آنها آماده باشید، چه نباشید.
مقتصد هستید یا ناخن خشک؟
افراد مقتصد از پس انداز کردن لذت می برند در حالی که ناخن خشک ها هنگام خرج کردن عذاب می کشند. افراد مقتصد نسبت به ناخن خشک ها عکس العمل های احساسی بسیار متفاوتی نشان می دهند. به جای اینکه از خودمان بپرسیم ارزان ترین راه برای انجام این کار کدام است؟ سوال بهتر می تواند این باشد که: «چگونه می توانم پولم را عاقلانه خرج کنم و در مقابل آنچه می خرم، ارزش بیشتری دریافت کنم؟»
سوال دیگری که برای تصمیم گیری و همین طور برای شناخت خود می توانیم از خودمان بپرسیم این است: «بله، می دانم که این محصول را می خواهم، اما آیا واقعاً به آن نیاز دارم؟ چه چیز دیگری دارم که می توانم از آن استفاده بهتری کنم؟»
یک سوال سخت تر اما ارزشمندتر این است: «الان پولم را برای چه چیزی خرج نمی کنم که اگر این کار را انجام دهم، جلوی خرج های بیشتری در آینده گرفته خواهد شد؟» معمولاً یک نمونه رایج این موضوع مراجعه به پزشک برای چکاپ است که اگر به موقع انجام دهیم، نه تنها جلوی مشکلات بیشتر، بلکه هزینه های چند برابری را خواهیم گرفت.
پیام اصلی این کتاب این است: «چه می خواهید زندگی بهتری داشته باشید و چه در کسب و کارتان رشد چشمگیری را تجربه کنید، در هر صورت یک شرط حیاتی را باید رعایت کنید؛ باید دست به عمل بزنید. در این کتاب، تمرینات زیادی داده شده اند تا ماهیچه های اراده و عمل گرایی را در خود تقویت کنید.»